از کهف برایم بگو …
برای نیامدهها و ندیدهها میگویم بالای یک کوه در شمالی ترین نقطه تهران، در منطقه ولنجک یا سرراست تر آدرس بدهم درست بالای دانشگاه شهید بهشتی کوهی است با یک دالان نورانی. نامش را گذاشته اند کهف الشهدا.
http://kahf.ir/
ادامه در ادامه مطلب
حتما شنیده ای سرگذشت اصحاب
کهف را. داستان غار و یاران غارنشین. این جا هم غار است. بالای کوه، در
آرامش، سکوت و البته معنویت بی بدیل. همیشه برای شروع گزارشهایم دنبال
چیزی میگشتم تا برای خواندن جذابش کند اما این بار نه دنبال شروع جذابم و
نه به دنبال نکته ای که با ذکرش شما تا انتهای گزارش همراهم باشید، چون
موضوع آن قدر جذاب است که برای گفتنش نیاز به حاشیه نیست.
این جا کهف الشهداست. شمال تهران بالای یک کوه درون یک دالان. آن پایین قبل
از این که به دنبال تابلوها به کهف الشهدا برسیم شلوغ بود و پر دغدغه اما
این جا فقط سکوت است، فقط آرامش، آرامشی که میخکوبم کرد تا به هوای نوشتن
چند دقیقه بیشتر پیش فرزندان روح ا&#۸۲۳۰; بمانم. این جا آن قدر کشش
دارد که دیگر نیازی به توصیف آن چنانی نیست. قبل از آن که به کهف الشهدا
بیایم تنها تصویری از مقام معظم رهبری را که مقابل ورودی کهف الشهدا
ایستاده اند، دیده بودم، نمایی بسته از کوه و مقام معظم رهبری که نمیدانم
متفکرانه به چه میاندیشند.
نمیدانم چند نفرتان با دیدن عکس مقام معظم رهبری به کهف الشهدا آمده اید و عطر بی نظیر این دالان کوچک و دنج را استشمام کرده اید. برای نیامدهها و ندیدهها میگویم بالای یک کوه در شمالی ترین نقطه تهران، در منطقه ولنجک یا سرراست تر آدرس بدهم درست بالای دانشگاه شهید بهشتی کوهی است با یک دالان نورانی. نامش را گذاشته اند کهف الشهدا. برای بالا آمدن باید حتما عاشق باشی تا مسافت ۵۰۰-۶۰۰ متری دامنه را تا مزار شهدا در جاده ای خاکی بالا بیایی. باید حتما عاشق باشی تا از تمام آن چه در پایین کوه است دل بکنی و ساعتی میهمان فرزندان روح ا&#۸۲۳۰; باشی.
با تمام این سختیها بالا میآیم. یک محوطه بزرگ و البته بدون زائر. ساکت ساکت است. تنها صدای تکان خوردن پرچم های ایران و یامهدی ادرکنی است که گوشت را نوازش میدهد. قبل از ورود روی تابلویی نوشته با کفش وارد نشوید و در داخل محوطه کهف شمع روشن نکنید. قبل از این که کفشهایم را در آورم عکس معروف آقا را میبینم، نه، معلوم است که خیلی دیر آمده ام و دیگر از آن دیوار سنگی که با رنگ، سفیدش کرده بودند و از آن در آهنی خبری نیست. حالا در و دیوار غار را با سنگ تزئین کرده اند. در را که باز میکنم یک اتاق بیشتر نیست، یک اتاق با ۵ سنگ مزار، ۵ سنگی که تمامیشان یک اسم دارند «شهید گمنام» و همگی فرزند روح ا&#۸۲۳۰; اند. یک اتاق است و یک دنیا عشق، واردش که میشوی حالت دگرگون میشود. قلبت تندتر میزند، دوست داری بنشینی و با فرزندان روح ا&#۸۲۳۰; خلوت کنی. پیش خودم میگویم خوشا به حال ما که شما این جا بالای سرمان هستید. فرزندان خمینی! از برکت وجود شماست که آن پایین در داخل دانشگاه، هزاران دانشجو علم میآموزند، از برکت وجود شما و پدر پیرتان است که ایران و ایرانی در مقابل تمام تهدیدها و فشارها کمرش استوار است. بچههای خمینی! کاش زودتر از اینها شما را پیدا میکردم، کاش این قدر دیر به دیدنتان نمیآمدم، کاش وقتی میشد هر هفته به زیارتتان بیایم و کمیاز آرامش بی نظیر کهف الشهدا رابا خود به پایین این کوه ببرم.
هنوز هم با این که یک ساعتی
از حضورم در کهف الشهدا میگذرد، مبهوت بزرگی شهیدانی هستم که مزارشان
چنان آرامشی به قلبم داده که توان دل کندن را از این جا ندارم. دل کندن از
در و دیواری که تنها با چندمتر گونی و شعرهای نوشته شده روی گونی تزئین
شده، «بوسیدنی است سنگ مزار شهید عشق، بوییدنی است تربت پاک گدای دوست
&#۸۲۳۰;»
کهف الشهدا با این که خادمیهم ندارد و دفتری هم که پایین کوه به صورت
کانکس گذاشته اند، تعطیل است، منظم است. از چادرنمازهای گلداری که گوشه
اتاق مرتب تا شده اند تا تسبیحهای رنگارنگی که به دیوار آویخته اند. قرآن و
مفاتیحها هم منظم کنار هم چیده شده اند گویی یک نفر شبانه روز این جا
است تا خانه شهیدان گمنام را آب و جارو کند.از این بالا تمام تهران و
شلوغیهایش مشخص است و از همه مهم تر دستی که بر سر ماست تا آرام باشیم.
گویی شهیدان گمنام کهف الشهدا دستشان را بر سرمان گذاشته اند تا در این همه
شلوغی و دغدغه آرام باشیم. مظلومیت فرزندان روح ا&#۸۲۳۰; را این جا
میتوان دید، وقتی قبل از این که به زیارتشان بیایم داستان هجرتشان را به
غار شنیدم، روزی که قرار بود در سال ۸۶ میهمان اهالی ولنجک شوند.
مسئول امور شهدای گمنام بنیاد هم گلایه داشت چون شهیدانی که او مسئول رسیدگی به امورشان است این جا هم گرفتار ثروتهای دنیایی عده ای شده اند و بنیاد حفظ آثار چشم انتظار کمک سازمانی است تا با جایگزین کردن قطعه زمینی راه را برای رسیدن زائران به کهف الشهدا هموار کند. البته شهرداری کمکهای زیادی کرده ولی آیا در مقابل این همه ایثار کافی است؟ این جا با این که خادم هم ندارد ولی میگویند روزهای پنج شنبه و جمعه تا دلت بخواهد زائر و عاشق دارد، جمعهها دعای ندبه میخوانند و شبهای جمعه هیئتها به زیارتشان میروند. این جا خادم و امکانات رفاهی ندارد اما تا دلت بخواهد عاشق دارد. کسانی که حاضرند این همه راه بیایند تا لحظاتی همسایه فرزندان روح ا&#۸۲۳۰; باشند.
این جا در کنار شهدا بودن فقط آرامش است. آرامش، معنویت و تفکری که خواه ناخواه با دیدن سنگ مزار فرزندان روح ا&#۸۲۳۰; وجودت را تسخیر میکند. روی یکی از کاغذها که بر دیوار کهف الشهدا زده اند مینویسم شیعیان مدیون خون شمایند ای نظر کردگان خانه دوست، شفاعت ما فراموشتان نشود.مسیر را پایین میآیم و التماس دعا دارم از شما که شاید روزی گذرتان بر کهف الشهدا بیفتد، شمایی که حتما با نفس کشیدن در این اتاقک دنج به فکری عمیق فرو خواهید رفت. زیارتتان قبول.